مور با همّت


موری را دیدند به زورمندی کمر بسته، و ملخی را ده برابر خود برداشته. به تعجب گفتند: "این مور را ببینید که با این ناتوانی باری به این گرانی چون مى کشد؟" مور چون این سخن بشنید بخندید و گفت: "مردان، بار را با نیروی همّت و بازوی حمیت کشند، نه به قوّت تن و ضخامت بدن".


روباه زیرک


روباهی با گرگی مصادقت مى زد و قدم موافقت مى نهاد. با یکدیگر به باغی بگذشتند. در استوار بود و دیوارها پرخار. گرد آن بگردیدند تا به سوراخی رسیدند، بر روباه فراخ و بر گرگ تنگ. روباه آسان درآمد و گرگ به زحمت فراوان ،  انگورهای گوناگون دیدند و میوه های رنگارنگ یافتند. روباه زیرک بود، حال بیرون رفتن را ملاحظه کرد و گرگ غافل چندان که توانست، بخورد. ناگاه باغبان آگاه شد. چوبدستی برداشت و روی بدیشان نهاد. روباه باریک میان ، زود از سوراخ بجست و گرگ بزرگ شکم در آنجا محکم شد. باغبان به وی رسید و چوبدستی کشید. چندان بزدش که نه مرده و نه زنده، پوست دریده و پشم کنده ، از سوراخ بیرون شد.