کاش آن شب را نمی آمد سحر
کاش گم در راه ، پیک بد خبر
ای عجب کان شب سحر اما به ما
تیره روزی آمد و شام دگر
دیده پر خون از غم هجران و او
با لب خندان چه آسان بر سفر
ای دریغ از مهربانی های او
دست پر مهر آن کلام پرشکر
غصه ها پنهان به دل بودش ولی
شاد و خرم چهره اش بر رهگذر
دُر ارزان زان ما بود ای دریغ
گنج پنهان شد به خاک و بی ثمر
تا پدر رفت آن سحر از پیش رو
بی نشان را خاک تیره شد به سر
متاسفانه جانباز عزیز آقای ایرج زینتی بابایی ناباورانه از میان ما رفتند و همه جگنلوییها را داغ دار نمودند.
ضمن تسلیت ،برای ایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت و برای خانواده محترمش و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانیم .
نمی دونم چرا خدا همیشه بنده های خوبشو زود میبره پیش خودش ناراحتم دلگیرم از خدا ** ***** ** *** *** که همه خوبا رو میبره پیش خودش و مارو از وجود نازنینشون بی بهره میذاره.
آقا ایرج مرد شریفی بود مرد نازنینی بود که نه تنها من بلکه فکرمیکنم هیچ کس ازش بدی ندیده بود.
هنوزم تو شوکم هنوزم باورم نمیشه.
نمیتونم تسلیت بگم نمی تونم.چون باورم نمیشه چون نمیتونم غم دختر عمه عزیزم ببینم نمیتونم غم بچه های نازنینشو ببینم.