پیامبران و ائمه معصومین(ع) هم از این مسئله مستثنی نیستند و به وسیله یاران خُلّص، مرام و منظور خود را پیاده کرده و رسالت الهی شان را انجام داده اند. همان طوری که پیامبر(ص) با مساعدت مهاجرین و انصار هدف الهی خود را تحقق بخشید و حضرت علی(ع) و فرزندان اطهارش هم با همدلی و همیاری یاران اندک خود در صدد اجرای منویات الهی خود بودند و در این میان رشادتها و ایثارها و جانفشانیهای یاران حضرت سیدالشهداء(ع) جایگاه ویژه ای در تاریخ بشریت دارد.
همچنین حضرت بقیة اللّه الاعظم(ع) را در تحقق دولت کریمه، یارانی مساعدت خواهند کرد و با قلت عِدّه و عُدّه، جهان را زیر لوای آن حضرت خواهند آورد و بستر تحقق حکومت واحد جهانی را مهیا خواهند ساخت. در این نوشته قصد آن داریم که نگاهی هر چند گذرا بر سیمای یاران آن حضرت داشته باشیم.
در روایات متعددی که از ائمه معصومین(ع) وارد شده سیمای یاران حضرتش ترسیم شده است، که از میان آنها به مرفوعه فضیل بن یسار از امام صادق(ع) می پردازیم:
خداوند را در طالقان گنجی است نه از جنس سیم و زر و پرچمی است که از هنگامی که فرو پیچیده شده برافراشته نشده است و مردانی که انگار دلهایشان پاره های آهن است. شک و دودلی در ذات خدا، آن را نیالوده و از سنگ با صلابت تر است. اگر برکوهها یورش برند آنها را از جای برمی کنند و هیچ شهری مقصد پرچمهای آنان واقع نمی شود مگر آنکه ویرانش می سازند. گو اینکه بر اسبانشان بازها پر گشوده اند، از راه تبرّک، دست بر زین امام برده و دور امام گرد می آیند.
در جنگها با جان خود از امام(ع) محافظت نموده و از پس هر آنچه امام(ع) از آنان می خواهد، برمی آیند. مردانی که شب نمی آرمند و در نمازشان زنبورسان زمزمه دارند، شب را در قیام و قعود به سر می آورند و صبح را بر پشت اسبانشان آغاز می نمایند، در شب رهبانند و در روز شیران. از فرمانبری کنیز، نسبت به آقایش، برای امام فرمانبردارترند.
بسان چراغهایی هستند. مثل اینکه دلهاشان چراغدان است. آنان از خشیت خدا ترسانند. شهادت را می خواهند و آرزو می کنند که در راه خدا کشته شوند، شعارشان «یا لثارات الحسین» است. وقتی به حرکت درمی آیند رعب و ترس [حاصل از هیبت و شکوه و انسجامشان] به مسافت راه یک ماه پیششان می تازد. رهسپار کوی مولایند. خداوند با آنان امام حقّ را یاری می نماید.1
در این روایت مرفوعه، خطوط برجسته سیمای یاران حضرت ولیّ عصر(ع) بیان شده است. خطوطی کاملاً همگرا با خطوط ترسیمی مولی الموحدین(ع) از سیمای فرهیختگان خود نگهدار و پرهیزکار. این خطوط نمایانگر بخش اعظمی از فضایل عالیه الهی انسان ملکوتی است که با دارا بودن آنها برازنده خلعت خلّت و نصرت آن حضرت می گردد. خلعتی که از مجموعه خلقت، فقط تعداد اندکی به تشریف آن نایل می شوند.
دم از تقرّب جانان زنند ناکس و کس همای را چه رسد همنشین شدن با خس
آری باید آراسته به اوصاف پسندیده بود تا در سلک یاران او لیاقت اندک پیدا کرد و فیض دیدار او هم تنها از تحلّی و آراستگی به این نشانه ها و خصایص حاصل می شود. باید غبار ناهمگونی و نامتجانسی را از راه فرو نشاند تا به طراوت دیدار، دیدگان نورانی ساخت.
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
به اختصار از منظر این روایت مرفوعه به بعضی از خطوط چهره نورانی یاوران آن امام همام(ع) نظر می کنیم. باشد که در سرچشمه های جوشان این فضایل به طهارت دل بنشینیم و عنقای لقای او را فراچنگ آریم هر چند که:
عنقا شکار کس نشود دام باز چین اینجا همیشه باد به دست است دام را
1. خلوص اعتقاد و شدّت توحیدگرایی:
«کأنّ قلوبهم زبرالحدید لایشوبها شکّ فی ذات اللّه أشدّ من الحجر»
یاران حضرت حجت در اعتقاد خود چنان از درجه بالای خلوص برخوردارند که لحظه ای شکّ و تردید در دل آنها سایه نمی گسترد و کنج قلبشان را به تسخیر نمی آورد، بلکه با سراسر وجود او را ادراک کرده و در همه حال خود را در حضور او می یابند؛ چرا که اینان از نردبان «علم الیقین» به بام بلند «عین الیقین» رسیده و از آنجا به بال ریاضت و توفیق و تقرّب در فضای بیکران «حق الیقین» به پرواز درآمده اند. پروانه صفت در حرارت کانون شمع وجود حقّ، جلّ و علا، پر و بال سوخته اند و ققنوس وار از خاکستر خود تولدی تازه یافته اند و خود روشن است که با این وصف قلمرو وجودشان از تنش تارهای عنکبوتان شرک منزّه بوده و لمحه ای در هیچ یک از ابعاد، شرک نمی ورزند. از اشعه آفتاب توحیدشان هیچ زاویه مبهم و تاریکی بی بهره نمانده است، تا نامرئی ترین تارتنان شرک در آن توان تنش داشته باشند. آری حصار قلب توحیدی اینان چنان پاره های آهن است که یغماگران شرک و کفر و بی مبالاتی در آن هیچ راهی ندارند.
یاران حضرت حجت در اعتقاد خود چنان از درجه بالای خلوص برخوردارند که لحظه ای شکّ و تردید در دل آنها سایه نمی گسترد و کنج قلبشان را به تسخیر درنمی آورد، بلکه با سراسر وجود او را ادراک کرده و در همه حال خود را در حضور او می یابند.
2.
توانمندی و قدرت اراده:
«لو حملوا علی الجبال
لأزالوها»
یاوران حضرتش چنان قوی و با اراده و ذوفنون اند که اگر بر کوهها
یورش برند از بن بر می کنند. در راه پیشبرد اهداف و اغراض خود چنان صلب و سخت عزم
اند که اگر کوهها از جا کنده شود، اینان خم به ابرو نمی آورند و چرا اینگونه نباشند
که اهل تقوایند و «إنّ التقوی أعزّ عزّ؛ فیه نجاة کل هارب و درک کل طالب و ظفر کل
غالب»2 و این اکسیر تقواست که زندگی قدرتمندانه را به ارمغان می آورد که: «من اتّقی
اللّه عاش قویا»3، البته بدیهی است که هیچ قدرتی بی فیض علم صورت تحقّق نمی بندد،
پس یاران آن حضرت از لحاظ دانش همه در مرتبه والایند.
3. عشق والا به امام(ع) و متعلقات
ایشان:
«یتمسّحون بسرج الإمام، علیه السلام، یطلبون بذلک
البرکة».
بسیارند تنگ نظرانی که بر اعتقاد تشیع نسبت به بزرگداشت لوازم
وجودی ائمه معصومین(ع) و تقبیل مشاهد متبرکه خرده های شناعت مآب گرفته اند، حتی در
اثر اینگونه القائات و جوّهای مسموم، بر شیعیان ساده لوح هم صورت این خیال حاصل
گشته که این کارها سلوک متوحّشان و کوران و ابلهان و به دور از آئین خرد است، تا
آنجایی که گاه این کارها را به وادی شرک و کفر کشانده و بسیار مهملات بافته
اند.
اما درک فلسفه این کارها و ژرفای این عوالم نه تنها چنین تخیلاتی را
واهی می داند، بلکه حقانیت آنرا مسلم می دارد: گفت بوسم معجر لیلی از آن بوی زلف
خوب لیلی دارد آن عشق می ورزم به پای افزار او بهر آنکه هست پای ابزار او شانه اش
بوسم گذارم بر دو چشم تا زبویش نور گیرد هر دو چشم
آری ژرفانگری خاص می طلبد
تا فراتر از فضای اندیشه منطق تراش بشر، علقه بین محبوب و متعلقات او را ادراک
نموده و ساحت او را برتر از عرض حاجت خود شمرده و بر زینش بوسه زنند و دست ارادت
بسایند، این شدت محبت و نهایت عمق اندیشی یاران حضرتش را می رساند.
من خاکی
که از این در نتوانم برخاست از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند هیچ روئی نشود آینه
حجله بخت مگر آنروی که مالند بر آن سم سمند
4. از خودگذشتگی و ایثار:
«یقونه
بأنفسهم فی الحروب»
یاران حضرت حجت(ع) با دل و جان از حضرتش پاسداری می کنند
و پیشمرگ او می شوند و جان را فدای آن جانان می کنند، که جان تحفه ناقابلی
است.
چو جان فدای لبت شد خیال می بستم که قطره ای ز زلالت به کام ما می افتد
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز کزین شکار فراوان به دام ما افتد
5. داشتن کفایت کافی و وافی:
«یکفونه
ما یرید فیهم»
یاران حضرت مهدی کفایت فوق العاده جهت انجام وظایف محوله
دارند؛ چرا که کفایت، مشروب از زلال علم است و یاران آن حضرت چون از مشرب تقوای بی
بدیل و خالص سیراب شده اند، به اقتضای «واتقوا اللّه و یعلّمکم اللّه »،4 دانش وسیع
هر کاری را دارند و هر آنچه حضرت از آنها بطلبد به تمام وجود خواسته، اشراف کامل
دارند و آن را به نحو احسن و اتم، انجام می دهند و مراد حضرتش را کما هُوَ المَطلوب
حاصل می نمایند.
6. شب زنده
داری:
«رجال لاینامون اللّیل رهبان باللّیل».
یاران حضرت
مهدی(ع) شب را به قیام و قعود و عبادت و تهجد به سر می آورند. رهبانان شب اند. در
خلوت شبان به دور از انظار ریاطلبان، سجاده نیاز و نماز را می گسترانند و اشک خونی
را بدرقه امید وصال می گردانند. به فرمایش علی(ع): «أمّا اللّیل فصافون أقدامهم
تالین لأجزاء القرآن یرتّلونه ترتیلاً و یحزنون به أنفسهم».5 نای غرّش شیران روز در
خلوت شبانگاهان باز می شود؛ چرا که اراذل بهایم در خواب غفلتند. مثل مار زخم خورده
از شدت فراق بر خود می پیچند و ناله های نیازمندانه شان مینای حیرت ملکوت را صد
پاره می کند. در شب، شیاطین شرک انگیز کمتر میدان دار معرکه اند و در حظیره قدس
عبادت بین عابد و معبود، حجابهای روزانه نیست.
7. شجاعت و دلاوری:
«لیوث
بالنّهار»
یاران حضرتش که شب تا سحر را نغنوده اند، بر عکس شب زنده داران
دنیوی روز را در خواب و غفلت نمی سپارند، بلکه شیران نهارند و پگاه را بر فراز
سمندهای تیز پای خود پیشواز می کنند و از هرگونه بطالت و اهمال و لهو و لعب بدورند.
البته از فراز «و یصبحون علی خیولهم» جهت و سوی کارها و تلاششان مشخص می شود که
اینان یاریگران اند و یاریگر باید هماره در فکر یاری و کارهایش در جهت آن باشد. در
فرهنگ قویم اینها، تلاش پربار واژه ای است که ژرفناک ترین معانی را حمل می کند. آری
مصداق بارز فرمایش مولای متقیان اند که «و أمّا النهار فحلماء علماء أبرار و
أتقیا». 6
8. عبادت
خالصانه:
«لهم دوی فی صلاتهم کدویّ النحل»
یاران آن حضرت
شیفته عبادت اند و قرة العین شان نماز است. زمزمه عاشقانه آنها در نماز ذوق شهد
مصفّا را دارد. به خاطر خدا رو به قبله عشق می آورند و از عبادت تجارت پیشگان و
برده صفتان سخت احتراز می جویند. بلکه او را به خاطر او، جلّ و علا، می پرستند،
(فتلک عبادة الأحرار) اینان محصول کمال را از سرزمین زرافشان سجاده درو می کنند و
از خمخانه آن، هر فضیلت دیگر را صبغه الهی می زنند و صفای اندرون را که لیاقت هم
صحبتی و انس و یادگیری حضرتش را ارزانی می دارد، از میخانه سجاده حاصل می
کنند.
سر رشته جان به جام بگذار کاین رشته از او نظام دارد
9. فرمانبری و اطاعت محض:
«هم أطوع له
من الأمة لسیّدها»
یاران امام زمان(ع) بر اطاعت بی چون و چرای مولای خود کمر
بسته اند و دل در رضای او سپرده اند و هر آنچه او بخواهد آن را حق محض و محض حق
شمرند. اینان ولایتمداران سر سپرده و بی همتایند که به هیچ رو از خط فرمان ولیّ خود
سربر نمی تابند و سالک نستوه صراط قویم «أطیعوا اللّه و أطیعوا الرسول و أولی الأمر
منکم»7 هستند. تا آنجا که اگر دستور باشد در دل آتش می روند و خطاب: «یا نار کونی
بردأ و سلاما»8 را به جان تجربه می کنند.
10. روشنگری و هدایت
بخشی:
«کالمصابیح کأنّ قلوبهم القنادیل»
یاران مهدی(ع)
چراغهای روشن هدایت اند؛ چرا که سرچشمه های حکمت در اثر تقوای محض از سرزمین قلبشان
بر زبانشان جاری است و سراسر وجودشان بارقه لطف ازل را نمایان ساخته و در ظلمت
اندیشه ها از قندیل قلبشان پرتو افشانیها رخ داده و مهار خرد خردورزان را بر دست با
کفایت خود گرفته و به سوی کعبه مقصود هدایت می کنند.
11. خداترسی:
«و هم من خشیة اللّه
مشفقون»
یاوران آن حضرت از خشیّت حضرت حق چون بید بر خود می لرزند؛ چرا که
بصیرتشان کامل است و اعتقادشان خالص و شهودشان حق الیقین و در این مرتبه است که
نیران صاعقه جلال و هیبت و قهّاریّت خرمن هستی را می سوزاند و ترس بر وجود، سیطره
مطلق می یابد تا جایی که: «قد براهم الخوف بری القداح ینظر إلیهم الناظر فیحسبهم
مرضی و ما بالقوم من مرض و یقول لقد خولطوا و لقد خالطهم أمر عظیم»9؛ به سوهان ترس
چونان تیرهای نازک تراشیده شده اند. تا جایی که نظاره گر، بیمارشان می پندارد، در
حالی که بیماری ندارند و می گوید: اینان دیوانه اند. در حالی که امری عظیم از خود
بی خودشان ساخته است.
12. آرزوی
شهادت:
«یدعون بالشهادة و یتمنّون أن یقتلوا فی سبیل اللّه
»
یاران حضرت حجت(ع) مدام دست بر دعا از حضرت حق وصال شاهد شهادت را می
خواهند. شهادت به عنوان اعلی ترین و راقی ترین وسیله تقرب به مبدأ هستی هماره آرزوی
قلبی انسانهای موحد خالص است و یاران حضرتش هم با عنایت به فیض بی منتهای «بل أحیاء
عند ربّهم یرزقون»10 پر و بال در هوای شهادت می گسترانند و دولت این غم را به دعا
از خدا می خواهند.
13. خونخواهی از
حسین:
«شعارهم: یا لثارات الحسین»
از نشانه های دیگر یاران آن
حضرت(ع) آن است که اهل شعار «یا لثارات الحسین» هستند. یعنی داعیان خونخواهان
حسین(ع) و داعیه داران اخذ حق آن مظلوم تاریخ اند. قرار گرفتن راستین ـ نه ادّعایی
ـ در جناح سیدالشهدا و اهتزاز لوای ولای آن امام(ع) و اهتمام در اخذ خون آن بزرگوار
حکایت از فرهنگی بس ناب دارد که ریشه در همه خصایص و فضایل عالی دارد، اینان
کارگزاران حق اند و حسین(ع) کشته راه حق. ندای «ألا ترون أنّ الحقّ لایعمل به و أنّ
الباطل لایتناهی عنه»11 آن مظلوم پژواک همت عالی یاران آن حضرت(ع) است تا طنین
حکومت حق را در تمامت جهان آشنای گوشهای همگان نمایند.
14. یاری امام حق:
«بهم ینصراللّه
إمام الحق»
رسیدن به منزلت واسطه گری و نصرت قائم آل محمد(ع) برترین کمالها
را می طلبد و بایستی در بی بدیل ترین فراز کمال و عشق بود تا به این خلعت عالی مخلع
گردید. بدین تشریف هر کسی را مشرف نمی گردانند، باید گوهری پاک داشت و اهل حال بود
و ریاضت کش کوی عشق که:
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ
و مرجان نشود
آری همین خصیصه به تنهایی در ژرفای لیاقت یاران آن حضرت کفایت
می کند که ورود در سلک ناصران مقتضی سنخیّت و تناسب است چرا که:
ز روی دوست دل
دشمنان چه در یابد چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا؟ چه نسبت است به رندی صلاح و تقوی
را ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
پی نوشتها:
1 .محمدباقر مجلسی،
بحارالانوار، ج52، ص307 و 308: «له کنز بالطالقان ماهو بذهب، ولا فضة، و رایة لم
تنشر منذ طویت، و رجال کأنَّ قلوبهم زبر الحدید لایشوبها شکُّ فی ذات اللّه أشدّ من
الحجر، لو حملوا علی الجبال لأزالوها، لا یقصدون برایاتهم بلدة إلاّ خرَّبوها،
کأنَّ علی خیولهم العقبان یتمسّحون بسرج الإمام،علیه السلام، یطلبون بذلک البرکة، و
یحفّون به یقونه بأنفسهم فی الحروب، و یکفونه ما یرید فیهم.
رجال لاینامون
اللّیل، لهم دویُّ فی صلاتهم کدویِّ النحل، یبیتون قیاما علی أطرافهم، و یصبحون علی
خیولهم، رهبان باللّیل لیوث بالنّهار، هم أطوع له من الأمة لسیّدها، کالمصابیح
کأنَّ قلوبهم القنادیل، و هم من خشیة اللّه مشفقون، یدعون بالشهادة، و یتمنّون أن
یقتلوا فی سبیل اللّه ، شعارهم: یا لثارات الحسین، إذا ساروا یسیر الرُّعب أمامهم
مسیرة شهر، یمشون إلی المولی إرسالا، بهم ینصراللّه إمام الحقِّ».
2 .همان، ج77،
ص374، از حضرت علی(ع).
3 .همان، ج70، ص213، از حضرت علی(ع).
4 .سوره بقره(2)
آیه 282.
5 .سید علینقی فیض الاسلام، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 184،
ص612.
6 .همان، ص613.
7 .سوره نساء(4) آیه 59.
8 .سوره انبیاء(21) آیه
69.
9 .ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 184، ص613.
10.سوره ال عمران(3) آیه
169.
11.محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج44، ص381.