شخصاً به عنوان یک جگنلوئی خیلی خوشحال بودم که قضیه مسیل روستا بلاخره قرار است سامان بگیرد. چون تا این مسیل سامان پیدا نمی کرد نمی شد کاری جدی برای عمران روستا انجام داد که ظاهری خوش به روستا بدهد اما بدبختانه آنگونه که انتظار می رفت و بیان می شد کار پیش نرفت.
اُستا می گوید باید هر روز 150کیلومتر راه بیائیم کار سخت است کارگر نمی آید.
پیمانکار می گوید نمی صرفد.
کارفرما هم حرفی نمی زند تا مبادا به مذاق پیمانکار خوش نیاید و انصراف دهد.
باری بعد از بردن داد به نزد دادگران ! درد دلی داشتم، اندیشیدم اینجا ذکرش کنم تا مبادا در دل بماند.
استاد عزیز روز اول شما نمی دانستید باید 150 کیلو متر راه بیایید! کارگر سنگ کار باید داشته باشید! با پوکه باید کار کنید! امروز این بیانات منطقی به نظر نمی رسد.
پیمانکار محترم این کار سه قلم مصالح دارد سنگ و ماسه و سیمان.
اگر نمی دانستید جگنلو تا معدن حدود صد کیلومتر فاصله دارد! بلبرینگ فرغون باید داشته باشید! آب و برق باید تهیه کنید! اشتباه کردید زیر دین رفتید و اگر می دانستید اشتباه می کنید می نالید.
کار فرمای محترم پروژه دو ماهه شما بعد از 50 روز روی هم رفته پنج درصد پیشرفت نداشته است زمان بندی برنامه ی شما تمام شد می دانید؛ دو روز دیگر اینجا کفش در گِل جا می ماند می دانید؛
اگر پول نمی رسد، پیمانکار هم می نالد از پروژه بزنید پیمانکار را راضی کنید(اگر حق به جانب است).
برادر معطل ماندن کار ضررش خیلی بیشتر از خریدن زمان توسط پیمانکار و استاد کار است.
با این روند آباد کردن شما بیشتر به ویرانی می ماند تا آبادانی.